وحشتناک ترین قسمت داستان اینجاست که وقتی نزدیکای شهر س اشکات بریزه س بجای اینکه بگه چه مرگته یا اصلا یادش بیاد دقیقا تو همون نقطه لب جاده کشید تت پایین و کتکت زده بگه گو به گور بابای اون که به تو گفت آاااادم....بگه تو هربار میخوای بیای خونه ننه بابای من این فیلما رو عمدی در میاری...واقعا نمیدونه از رفتن به شهرشون چه خاطره هایی واسم زنده میشه... واقعا نفهمید چرا اونجا چشام سوخت یهو....سرم درد گرفت....همونجایی که کوبید به شیشه ماشین... انقد کوبید سرمو که شکست....جواب همه توهیناش به مامان بابای من فقط زیاد تر شدن سرعت اشکام بود انگار....چون پایین شالم خیلی زود خیس خیس شد.. دلم میخواس مث قدیما داد بکشم و بزنمش ولی همونم انگیزه میخواد...