.......

کوچیک که بودم دلم می‌خواس زودی بزرگ بشم، ولی الان اصلاً نمی‌فهمم آدم چرا باید بزرگ بشه. حالا که خودم بزرگ‌تر شدم فکر می‌کنم آینده‌م مثِ اینه که آدم بی‌خودی تو اتاقِ انتظار بشینه. یا تو یه ایستگاهِ بزرگِ قطار که پُرِ تابلو و صندلیه. یه‌ عالمه آدم تُندوتُند از کنارم رد می‌شن، ولی انگاری من رو نمی‌بینن. همه‌شون هم عجله دارن که زودی سوارِ قطار بشن. لابد یه جایی دارن که می‌خوان برن، یا یه کسی رو دارن که می‌خوان ببیننش، ولی من چی؟ اونجا منتظر نشستم؛

منتظرم اتفاقی چیزی برام بیفته...!


باورت بشود یا نه 

روزی می رسد 

که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد 

برای نگاه کردنم ،

خندیدنم 

و حتی اذیت کردنم 

برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی

 

روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود 

می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد 


# بهومیل هرابال

وقتی میخندی دلم برات ضعف میره...هی میبوسمت و از گردنت بو.میکشم..

بذار همه بگن تو این وضعیت دومی واسه چی بود...

این روزا اگه نبودی چطور زنده میموندم؟؟؟


-یادمه تو یه فیلمی میگفت

صبح واسه عارفاست شب واسه عاشقا...الکی میگفت،صبح واسه کارگراس واسه کارمنداست،واسه محصل هاست،عاشقام که اصن شب و روز ندارن...نشستن همینجوری خلاف جریان اب به سمت گذشته شنا میکنن،

شنا میکننا!!

غرق میشن 

جونشون تموم میشه 

باز برمیگردن از اول

یه چیزازیی هم پیدا میکنن

مثلا من همین چن شب پیش داشتم شنا میکردم

اون وسط مسطا 

پوست شکلات دیدم 

تو واسم خریده بودی،شکلاتو میگم،مام که عاشق

پوستشو نگه داشته بودیم 

یادش بخیر

میدونی چقد طول میکشه پوست شکلات تو طبیعت تجزیه شه؟

هزارسال

میدونی چقد طول میکشه ادم یادش بره؟

یه عمر...

یه عمر خیلی بیشتر از هزار ساله هاا

خیلی...

خیلی...

خیلی...

قربون خدا برم چی افریده این عقل و دل ادم که به جون هم میفتن این شب و روز کششششش میاد

عین این میمونه که بالای ارایشگاه زنونه مرکز ترک اعتیاد بزنی!!!



چشمامو بستم و بازم جلو بغضم کم آوردم و قطره های اشک بود که گونه م رو میشست.... .

با حرص لبامو روی هم فشردم و سُر خوردم روی زمین .....

انگاری نفسم داشت تنگ میشد ....یقه لباسمو به چنگ کشیدم و پبشونیم رو رسوندم به زانوم....سعی میکردم هق هقم رو خفه کنم...مگه من چقدر ظرفیت دارم... 

""""باتری ضعیف است""""