و این منم....زنی تنها در آستانه فصلی سرد.....

انگار فروغ حواسش به  خیلی از ما زن ها بوده.....خیلی از ما زنهایی که یه جایی از زندگی تنها میشیم....سرد میشیم.....چقدر خودم رو فراموش کردم این روزا...... چقدر گم شدم لا بلای اتفاقای زندگی..... چند وقته که ابروهام دست نخوردن....یه نگاه به دستام میندازم.....دستایی که هرچی نقش زدن پاک شده....انگاری هیچ کاری تاحالا نکردن....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.