شبا تا صبح توی خونه بی هدف بچرخی....نذاری صدا نفسهاتم بلند شه مبادا س و پسرک بیدار شن....دم دمای صبح تازه خوابت ببره و هنوز یک ساعت نشده آلارم گوشیت مث مته بره تو مغزت.....بیدار شی و صبحونه و وسایل مدرسه پسرک رو آماده کنی و راهیش کنی.... به س میگم من حالم خوب نیست صبحا از کم خوابی سر دردم تهوع دارم....حد اقل تو صبحونه بذار..... یه نگاه عاقل اندر سفیهی میکنه بهم و میگه دیگه چی....انگاری گفتم مثلا برو _______.....اینه که الان نیم ساعت بعد رفتن پسرک من همچنان بیدارم و نهایتا 8بخوابم تا 10....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.