به نورولوژیست روانی تر از خودم میگم سردرد داره کورم میکنه....خواب ندارم اصلا و امان از استرس....میگم تو سرم همش صدا میپیچه.....میگه برو پیش همکارای روانپزشکم....میگم حالا تا برم ینی بتونم برم.... میگم حد اقل یه مسکن... میگه استامینوفن....بعد میگم تاثیر نداره برام انقدر مسکنای قوی خوردم.... جوابمو نداد...س گف ام ار ای و نوار مغزشو نمیبینید.....گف نوارمغزه رو بده....یه نگاه کرد و داد به س....بدون یک کلمه حرف.... گف دارو داری گفتم آره...س گف ولی روزی چارتا تموم میشه زود...گف دفترچه...نوشت همون رو...گفتم مسکن؟؟؟جواب نداد...انگاری طلب ارث باباشو ازم بخواد....یادم رفت بگم عصب دست راستمم داغونه.... بعد گفتم زایمانم چی...گف طبیعی که اصلا نمیتونی سزارینم با بی حسی...گفتم سر سزارین قبلیم بخاطر بیحسی علیل شدم...بین همون دوتا مهره شده دیسک بیرون زده...گف خوب بیهوشی هم خطرناک نیست برات...بعد نوشت نوع بیهوشی رو گف بده دکترت...سرجمع یک دقیقه و نیم تو اتاقش نبودیم و این درحالیه که به شیشصد نفر رو زدیم تا نوبتش برامون جور شد....و س فقط فحش میداد....و من هنگ بودم هنوز....آخرم نفهمیدم چی به سرم میاد....