با اینکه تخت کوتاهه با هزار زجر پاهامو  میکشم بالا....استخونای لگنم خیلی درده تا پاهام بالا میاد....صدا خر و پف س هواست....انقدر تخت ترق توروق میکنه که بیدار میشه... میگه سرده امشب میگم خیلی....سرشو از پشت میکنه تو موهام و گردنم....میگه گردنت بوی خوب میده....گریه م میگیره مث دیوونه ها....آخه دیدم تو فیلمه مرده کوبید توی دهن زنه....دوس داشتم س میدید این صحنه رو....حالم بد شد تلویزیون رو خاموش کردم....و اومدم بخوابم ینی....میگه قرصاتو خوردی؟میگم هوم...همون هوم گفتنه هم میلرزه انگار....میگه خوبی؟؟؟...میگم درد دارم....میگه بمیرم....غیر ارادی یا شایدم تعمدن میگم یادته فلان شب توی کوچه زدی توی دهنم...هیچی نمیگه...بلندتر میگم یادته؟؟؟؟.... میگه هییسسسس آره یادمه یادمه....میگم اونم  درد داشت.... چرا نمردی پس؟؟؟چون منشاء ش خودت بودی؟؟؟؟(اینا رو تو دلم میگم)....هیچی نمیگه...محکم بغلم میکنه میگه بخواب خواهش میکنم.....بعد چند دقیقه نفساش منظم میشه....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.