گاهی انقد نوشتنم میاد که تند و تند دلم میخواد بنویسم.....این روزا دوباره حالم بده.....فکر و فکر و فکر همه ش...شبا خوابم نمیبره... بازم اون زنه داره میاد.....ولی نزدیکم نمیاد همه ش زُل میزنه به من فقط.....میترسم ازش....یه خواب دیده بودم چند وقت پیشا که مردم.....داشتن نمازمو میخوندن.....چند روز پیشا یه بنده خدا بهم زنگ زد گف خواب دیدم بی بی ت داره خونه ش رو آب و جارو میکنه..... گفتم ینی چی؟؟؟گفت مرده وقتی غذا میپزه یا آب و جارو میکنه منتظره....نمیدونم چرا حس کردم منتظر منه.....از مردن نمیترسم اصلن چون اون خانومه یه جای خیلی قشنگ رو نشونم داد...گف اینجا جاییه که میای...گف نگران بچه نباش بزرگ میشه....خوب بزرگ میشه....فقط دلم میخواد جوجه کوچولو رو بغل کنم.....بعد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.