س خیلی خسته س وقتی از سر کار میاد.....خستگی رو تو تموم امحا و احشاءشم میشه دید...چه برسه به صورتش.....ولی دلم میخواد شبا که با درد میشینم و دیگه نمیتونم بخوابم باهام بشینه یه کم...بیدار میشه فقط میگه چیه؟؟؟میگم درد دارم مثلن.....بعدم زود بیهوش میشه.....امروز عصبانی شدم صبح....ایستادم به هوار کشیدن گفتم جلو پسرک سیگار نکش....گفتم نمیخوام یاد بگیره ازت....نمیخوام مثل تو از نوجوونی سیگار دستش بگیره چون باباش سیگاریه....برگشت گف سیگار عیب نداره..... بخواد خودم میدم دستش خداکنه دنبال چیز دیگه نره حال سکته شدم یهو.....سرم سوخت....دلم که خوبه.....بعدم گف چرت و پرت میگی منم جوابتو همونجوری میدم ....عصبیم میکنی چرت و پرت میگم.....ولی زخمش عمیییق بود...عمیقا...وقتی رفت گریه کردم و گفتم خدا واسه اینه که میگم نمیخوام بعد زایمانم رو ببینم.....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.