امروز رفتم پیش دکترم...واسه تاریخ سزارین...برام تاریخ زد 12دی....گفتم نمیتونم خانوم دکتر تو رو خدا هرچی جا داره زودتر... و افتادم به گریه...خیلی وحشتناک که دکتر بنده خدا با چشای از حدقه درومده فقط نگاهم میکرد....گفت چی شدی یهو...گفتم نمیتونم نزدیک ترین وقت رو که واسه بچه ضرر نداشته باشه بهم بدید...گفت چرا.. گفتم مشکل خانوادگی دارم...چند روزم چند روزه واسه این طفل معصوم که توی فشار و استرس نباشه...گفت اگه مشکلت انقدر حاده از شیر خودت به بچه بدی بدتره....الان تازه شرایطش بهتر از بعد تولدشه....هی حساب کتاب کرد و یه روز کم کرد...تا آخر سر پنجم دی ماه ایستاد و گفت دیگه زودتر ازین نمیشه.... روز آخر سی و هفت هفته....گفت با این اوصاف بمون همینجا نرو اون شهری که ازینجا سه ساعت راهشه.... و برات پر از ناراحتیه....گفتم نمیتونم بچه م مدرسه میره...گف حد اقل از ده روز قبلش باید اینجا باشی ...تو این ده روزم خیلی مراقب باش... اصلا راه نرو خیلی نایست...و از همه مهمتر استرسه که سمه واست...گفتم دعا کنید این سفارش آخریتون از پا نندازه منو....به مامانم گفتم بیست و پنجم بیاد پیش پسرک تا من برم...فعلا که رفتم همون بیمارستان تشکیل پرونده دادم تا خدا چی بخواد برام...