فردا میرم برا تشکیل پرونده و تسویه حساب و اینا... شنبه هم اتاق عمل و اگه به خیر گذشت یکشنبه ترخیص....حالا که بر میگردم به عقب روزایی که فکر نمیکردم اصلا تموم شه گذشت...سخت ولی گذشت.. جوجه کوچولوی مامان کمتر از سه روز دیگه توی شکمم جول میخوری.... اگه زنده بمونم مطمینم دلم واسه لگدات که این روزا خیلی محکم شده تنگ میشه اساسی...ولی اگه باشم و بغلت کنم خیلی بهم آرامش میدی...مث پسرک.... با اینکه باش بداخلاقم وقتی پیشم نیست آتیشه همه تنم....بودنش آرامشه.. آرامشی که س هیچ وقت بهم نداد....اگه خدا یه فرصت مجدد بهم بده خیلی کارا دارم خیلییی..