نمیدونم چرا نمیتونم افسار این اشکای سرکش رو دستم بگیرم..... خیلی خودسر بودن همیشه.....چند سال پیشا یه روز پسرک رو پارک برده بودم ظهر بود فکر کنم خلوت بود پارکه......اونجام باز زخم دلم سر باز کرد و اشکام جوشید....یه پیرمرد بود همیشه توی پارک میدبدمس....فک کنم سید بود آخه همیشه کلاه سبز میذاشت....اومد بهم گفت دختر گریه نکن گریه زود ادم رو پیر میکنه...گفتم من پیرم خیلی فقط نمیدونم چرا نمیمیرم...گف وقتی یه جوون. آرزوی مرگ میکنه عرش خدا میلرزه.... خواستم در جریان باشید اگه سقف آسمون رو سرتون خراب شد مقصر منم.....