نوشت مرد که منظور آفرینش بود
و زن که وصله ناجور آفرینش بود ..
گره گشود همیشه ز روح درهم مرد
اگر چه خود گره کور آفرینش بود...
نه بال پر زدنش بود و نه خیال نسیم
هم او که واژه محصور آفرینش بود...
خدا به میل خودش خلق کرد و جانش داد...
و او عروسک مجبور آفرینش بود......
شبی که هُرم نفسهای مرد در من ریخت....
خدا نوشت که او گور آفرینش بود.......
"معصومه مهری "
:خدایا خودت بگو هنوز دوستت داشته باشم؟؟؟