تمام میشوم شی فقط به من اشاره کن....

بغض گلو بریده ام....

تمام میشوم شبی.....

فروغ فرخزاد  میگه

رو پیش زنی ببر غرورت را

کو عشق تورا به هیچ نشمارد

نشمارد

وان  پیکر داغ و دردمندت را

با مهر به روی سینه نفشارد...

فروغ مردا رو به خوبی میشناسه...غم تو شعراشو خوب میفهممم.

هنوز تا مرحله ی رژلب قرمز خیلی فاصله دارم....

زنای اغواگر وبی قید شکست خورده ترین زنهان....

هی نمیام اینجا بنویسم...حالم بیشتر بد میشه از،نوشتن....آدم خسته که میشه پاهاش درد میاد و قدماش سنگین میشه.. .دیگه کم کم قدم که بر میداره صدا خِلِش خلش کفشاشم در میاد... انگاری کفشام دارن داد میکشن بشین دیگه بابا ما رو هم اسیر کردی...مثلا کجا میخوای برسی...ولی چرا گوش نمیکنم به حرفاشون.. ..گناه دارن بیچاره ها ....اونا ک مث من مستوجب نیستن. ...

عیدتون مبارک. ...

هیچی دیگه همین.. .

زندگیم شده بازی مار و پله ...یه مدت تاس برام. تک و دو میاره خونه خونه میرم چند ردیف بالاتر یهو مار. ...پرتم میکنه جای اولم..... وقتی میبینم رقیبم نزدیکای خونه س اراده م بیشتر میشه واسه هی. تاس انداختن و خونه ها رو طی کردن. ... ولی امان ازون ماری که نیش وحشتناکش دقیقا یکی قبل از خونه س....دست آدم رو واسه تاس انداختن بی حس میکنه.....تصمیم گرفتم کم نیارم هی تاس بندازم و دوباره....حتی اگه مارها نیشم بزنن و برگردوننم به عقب. .. همه تلاشم رو میکنم اگه این شکی که دارم اشتباهه خودمو درمان میکنم اگرم درسته س رو سر عقل میارم....خدا یا تاس رو یه جوری زمین بیار واسم که از مارها رد شم و برسم به خونه ی امن.....فقط چند ساعت دیگه داریم تا تحویل سال خدایا حال هممون رو به سمت خوشبختی و سعادت دگرگون کن....

زنگ میزنم به س...

الو....

هیچی....

چرا دلم پر نکشید براش....

چرا ین مدت دلم تنگ نشده...