وقتی تو یه جاده گیر کردی که سرش رسواییه و  تهش جهنم...مجبوری سرتو بذاری زیر پای آدمایی که تو سرت میزنن و اسمشون ناجیه....

بازم مرگ حاجیها....خدا حتما باید به زبون بیاد که بابا این پولا رو خرج همسایه مریضت کن... خرج زندانیهای بیگناه کن.....خرج زنهای بی سرپناه کن......چشاتون چرا باز نمیشه....چرا چند میلیون خرج وهابیای بی خدا میکنید که بگن بهتون حاج فلانی.....بهتره پیش خدا حاجی باشی یا خلق خدا.....دمت گرم عامو....دمت گرم حاجی....این اتفاقا چشمای کور رو بینا نمیکنه....سال بعد بیشتر میشن....تازه برای بار چندم....برو عامو سی دفه دیگه برو....تو اگه میخواسی تو عرفه معرفت به هم بزنی همون اول زده بودی.....بازم برید.... این دفه که دیگه جرثقیل نبود.... داریم به کجا میریم ما.....

امروز پسرک رفت مدرسه...صبح که صداش میکردم نق میزد خیلی خودمو کنترل کردم اعصابم به هم نریزه روز اولی رو به اون و خودم قهوه ای نکنم.....ولی بی خوابی دیشب اعصابمو  پنچر کرده بود .....دیشب داشتم خفه میشدم از سرفه....س هم هی بیدار میشد و فقط میگف اَههههه.... پاشدم رفتم بیرون خوابیدم......وقتی رفتم مدرسه و دیدم پسر اون کلاسی که میخوام نیست کلا مغزم پیاده شد....یه ساعت به این و اون زنگ زدم تا تونستم کلاسشو عوض کنم.....ولی تو راه برگشت از مدرسه هرچی س حرف زد خودمو زدم به کر و لالی چون دهن باز میکردم پشیمونش میکردم از حرف زدن.....دو روزه افتادم به سرفه های شدید....حس میکنم گلوم پاره شده....ناهار فقط تونستم چنتا قاشق چلو با ماست بخورم اونم گذاشتم یخ شه....انقد سرفه زدم دلم درد گرفته....هرکی هرچی گفته خوردم ولی هیچ به هیچه.....

هه عادم وقتی دلس واسه یکی میسوزه حتی شب بخیرم نمیگه.... بعد مث هر شب تنها میره میخوابه....حالا میدونه میترسی.... حتی بهش گفتی اینو....و تنها حرفش قبل خواب:لباسام رو واسه فردا آماده کن....تمام... 

وقتی یه دوست واقعی بهت زنگ میزنه و نمیتونی جواب ندی چون نگرانش بودی..... چون س مث گرگ نشسته ببینه کیه...... میخندی...بلند بلند..... همچین که س نفهمه کلی غصه داری که فقط به دوستت میتونی بگی.....نمیدونم حکمتشو....گندم جون میدونم اینجا رو میخونی ولی صداتم حالم رو بهتر میکنه..... امشب  توی ماشین  به س گفتم از بی خوابیام....از ترسام.....از کتکایی که تو خواب میزنه....ازینکه از وقتی خوردن زهر ماری رو شروع کرده کابوسام برگشته....که بعد دوازده سال زندگی این خونه تنها خونه ای هس که توش خاطره بد ندارم.....هرجا که میرم پر از خاطره هاییه که س برام ساخته.....ولی تو یک سال گذشته نه دودی  بود نه الکلی.....این خونه خوب بود.....بعد همه حرفام فقط سیگار کشید....گفتم باید بری مشاوره به من گفته نمیشه باید شوهرت بیاد.... هه اول میگه گفتی چیکاره م... اینجاییه...منو میشناسه.....میدونه معتاد بودم..  میدونه..... گفتی..... نگفتی.....جواب من فقط سکوت بود.....و اشک.....بعدم جلو تلویزیون نشس با یه آهنگ عربی گریه کرد مثلا.... که شایدم من دلم سوخت....راستی یادم رفت بهش بگم دیگه خنثی م.....الکی اشک تمساح نریز جلوم......چون دیگه نه ازت بدم میاد نه دوستت دارم. ... حسم بهت مث حس مثلا  یه مرد غریبه س که تو خیابون از کنارمون رد میشه... وقتی گندم خداحافظی کرد غم عالم یهو ریخت به جونم.... دوباره یادم افتاد تنهام.....دردام حتی جلو خواهرام میشه خنده.....خنده های بلند....همه فک میکنن فوق العاده خوشبختم..... بذا حد اقل دل بقیه آب شه از خوشبختیم...هه....

امشب جناب خان هم غمگین میخونه....خندوانه رو هم گو زدن شد گریه وانه...