بازم سکوت سهمم از اون همه بغض فرو خورده و احساسات نا گفته ست...مشکل از آدمها و اینهمه واژه که ساختن نیست،بعضی حرفا که خیال میکنیم گفتنی نیستن اصلا حرف نیستن...احساسات بی واژه ای هستن که با درد خو گرفتن و جاشون فقط تو سینه آدمهاست نه رو زبونشون...
خیلی فرقه بین نگه داشتن یه دست و اسیر کردن یه آدم با همه ی باورها و رویاهاش.....ما آدما متاسفانه یا اصلا متوجهش نمیشیم یا خیلی دیر بهش میرسیم ....
آدم نمیتونه کسی رو به زور تو زندگیش نگه داره...