صدای نفس های س اذیتم میکنه...خُر و پف نه ها...نفسهای بلند....جوجه هم سمت چپم خوابیده....یه پتو من و جوجه یه پتو س....س هی چشاش،رو باز میکنخ میگه گرمه خفه شدم...جوجه هم عرق کرده حسابی....چزا من سردمه؟؟؟خیلی ها دارم یخ میزنم...کلا بدحالی مث یه مرد هیز و چش چرون بهم زل زده همیشه ببینه مث زنای اونکاره کی براش عشوه میام تا بیاد سراغم..چه ربطی داشت بع بحث اصلا؟؟؟..آلرژیم به اردیبهشت هم شروع شده. ..دارم کور میشم... اشکم بند نمیاد....



کلی پرت و پلا گفتم ....نیس سردمه و چشام داره کور میشه...اینجوریم...

یه وقتایی دلتنگی چنگال بزرگشو چنان میاره دور گلوت و از زمین بلندت میکنه که مث عروسکای خیمه شب بازی تمام کنترلت رو دستش میگیره...پاهات بین زمین و آسمون معلقه.....بعد انقدر انگشتای خشن و سیاهش رو به هم فشار میده که حس میکنی داره میرسه به هم انگشتاش.....دردناکه اینطور مرگی نه؟؟؟

میگم بسکه هروقت زنگ میزنم نود و نه و نیم درصد حرفام نق و ناله دلم نمیاد هی زنگ بزنم گناه داری...خیلی مهربونی آخه...

میگه برو گمشو دلم برات تنگ هم میشه یکم....

میگم دوست دارم...خوشحالم که خیلی ساله از بین همه دوستام تو موندی برام...

میگم کاش میشد بیشتر ببینمت ولی باید صبر کنم فرایند اعطای ملاقات به زندانیان شامل حالت شه تو هم با این زندان بان سگ اخلاقت...کاش زندان بانت....

میگه خدافظ اومدش....و گوشی رو تق میکوبه سر جاش....خواستم بگم بمیره ها ...حیف...


میگه وقتی زنگ نمیزنی دلم شور میفته برات...

میگم عهههه چرو

میگه چون کلا عااادم نرمالی نیستی...

میگم تنکس!

میگه دیشب باز نخوابیدی؟؟؟؟

میگم ا کجا فهمیدی

میگه پاچه میگیری خو...