ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﻦ ﯾﺎ ﻧﻪ!

ﻣﯿﮕﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﺐ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧﻪ ﺭﺩ ﺑﺸﻪ، ﺍﻭﻝ ﺁﺏ ﺭﻭ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ!!

ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﭼﺮﺍ؟


ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻭ ﺗﺤﺖ ﻫﯿﭻ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ! ﭼﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﻮﻋﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﺗﻮ ﺁﺏ...

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ...


ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ:

ﺭﻭ ﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ،

ﺭﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ،

ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ،

ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ،

ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﭘﺎ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﯿﻢ..!

کاش به جبران بی خوابی این همه شب


امشب برای همیشه بخوابم. ......

جمعه ها که میشه دل آدم باد میکنه بزرگ میشه انقدر که تا حلقش میاد...بغض الکیه بغض چیه اصلا؟؟؟قلب آدمه که غمباد کرده.....که جاش تو سینه تنگه داره خفه میشه....که میخواد خودشو از گلوی آدم بکشه بیرون. ...نجات بده خودشو.....نمیدونه خیلی وقته مرده....جمعه غروب که میشه آتش به جونش میفته...نفس کم میاره...واسه اینه که درد میپیچه تو سینه میپیچه تو کتف...جاش تنگه آخه. ...بیچاره دل....خدا...خداااا.خداااااااا...کجایی پس....فلانی مسخره م میکنه.... میگه این خدایی  که میگی خوابیده....خودت گفتی الا بذکر الله تطمین القلوب....خوب من صدا میکنم که....داد میکشم که..... هواااااار میزنم که....خوب حداقل بشنو تا بگم خدا میشنوه صدامو....به چی پشتم گرم باشه که آرامش بگیرم....دلم تنگه....براتو...برا خنده...برا آرامش...برا خودم....گم شدم خدا.....چشم باز کردم دیدم پونزده سال گذشته.....انگار از خواب پریده باشم.....تو پونزده سال پونزده دقیقه هم خوشحال نبودم....بیدار شو خدا...تا یادم نرفته هستی...تو رو به چی و کی قسم بدم آخه....ببین منو ....دارم به آخرش میرسم...ته تهش....



_گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره

ولی از اون بدتر

اینه که عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه.

_گفتم : آره؛ اینجوری که آدمو خفه میکنه!

_گفت : میدونی؟ خیلیا توو جمعه شاعر شدن!

تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟

_گفتم : من جمعه ها

رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره، با انگشت مینویسم :

"لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد"


#بابک_زمانی#

از مطب دکتر اومدیم بیرون پلیس داشت با یه خانومه بحث میکرد دست پیرمرد ضعیفی توی دستش بود گفت خانوم اینجا پارک ممنوعه گفت بابام مریضه نمیتونه راه بیاد پلیسم که بیوجدان بود گفت اینجا ساختمان پزشکان هست و من بخوام با هرکی بحث کنم  تا شب هیچی نمیمونه ازم گفت باباتو بذار اینجا واسه من برو ماشین رو پارک کن آقاهه که پشت فرمون بود به باباش گفت چرا نمیمیری :(((یهو زن کثافت محکم زد تو سر باباش گفت هرچی میکشیم از دست تو کثافته.. ..باباهم سکوت...حامله بودم آتیش گرفتم اگر وضعیتم اون نبود زنه رو تیکه پاره میکردم هنوز یادم میاد اشکام میریزه خدا کنه مرده باشه راحت شده باشه ازین اولاد ناخلف...