با این تن و روح زخمی تنهام گذاشت و رفت....رفت پیشِ...؟؟؟ ....ینی بازم توقع زیادی بود که حداقل امشبو پیشم بمونه؟؟؟....دلم سوخت اشکام ریخت...گفت ناراحتی بیا بریم... گفتم حداقل فردا برو....وایساد به زر زدن گوشامو محکم گرفتم گفتم نمیخوام صداتو بشنوم.....گف نمیخوای بشنوی که نمیخوای بشنوی....و رفت.... حالم ازش به هم میخوره.... ازش متنفرم.....کاش تا میاد نباشم...خسته م...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.