دختر خاله‌ها و خواهرا هرکدوم از یه نقطه ایران جمع شده بودن.....س که رفت کلی گریه کردم....بازم زدم خودمو....خواهر کوچیکه زنگ زد گف مونده خونه نمیاد....نتونستم راضیشون کنم که نرم....اونجا شلوغ بود....گوشام شروع کرد به سوت زدن... اولین بار لب بالاییم مشهود میپرید... همیشه تیک تیکشو حس میکردم ولی کسی نمیدید.....ولی این بار رسما و فیزیکی پرید انگار..  چون  دختر خاله م گف گوشه لبت داره میپره..  فکم درد گرفته.... از دوروز قبل تشنجم درد میکرد حالا که یادم میاد.. به س اس دادم ایشالله عیشت عزا شه....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.